صبرسنگ

صبرسنگ

 

 روز اول پيش خود گفتم

ديگرش هرگز نخواهم ديد

روز دوم باز مي گفتم

ليك با اندوه و با ترديد

 

 

روز سوم هم گذشت اما

بر سر پيمان خود بودم

ظلمت زندان مرا مي كشت

باز زندانبان خود بودم

  

آن من ديوانه عاصي

در درونم هاي هو مي كرد

مشت بر ديوارها مي كوفت

روزني را جستجو مي كرد

 

 در درونم راه مي پيمود

همچو روحي در شبستاني

بر درونم سايه مي افكند

همچو ابري بر بياباني

 

 مي شنيدم نيمه شب در خواب

هاي هاي گريه هايش را

در صدايم گوش مي كردم

درد سيال صدايش را

  

شرمگين مي خواندمش بر خويش

از چه رو بيهوده گرياني

در ميان گريه مي ناليد

دوستش دارم، نمي داني

  

بانگ او آن بانگ لرزان بود

كز جهاني دور بر مي خاست

ليك در من تا كه مي پيچيد

مرده ئي از گور بر مي خاست

 

 مرده ئي كز پيكرش مي ريخت

عطر شور انگيز شب بوها

قلب من در سينه مي لرزيد

مثل قلب بچه آهوها

 

 در سياهي پيش مي آمد

جسمش از ذرات ظلمت بود

چون به من نزديكتر مي شد

ورطه تاريك لذت بود

 

 مي نشستم خسته در بستر

خيره در چشمان رؤياها

زورق انديشه ام، آرام

مي گذشت از مرز دنياها

 

 باز تصويري غبار آلود

زآن شب كوچك، شب ميعاد

زآن اتاق ساكت سرشار

از سعادت هاي بي بنياد

 

 در سياهي دست هاي من

مي شكفت از حس دستانش

شكل سرگرداني من بود

بوي غم مي داد چشمانش

  

ريشه هامان در سياهي ها

قلب هامان، ميوه هاي نور

يكدگر را سير مي كرديم

با بهار باغ هاي دور

  

مي نشستم خسته در بستر

خيره در چشمان رؤياها

زورق انديشه ام، آرام

مي گذشت از مرز دنياها

  

روزها رفتند و من ديگر

خود نمي دانم كدامينم

آن من سر سخت مغرورم

يا من مغلوب ديرينم

 

 بگذرم گر از سر پيمان

مي كشد اين غم دگر بارم

مي نشينم، شايد او آيد

عاقبت روزي به ديدارم

(فروغ فرخزاد)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, ] [ 20:14 ] [ mohammad ]
[ ]