من خــــدا را دارم

 کولـــه بـــــارم بر دوش

 سفـــــــری مــــی باید

   سفــری تا ته تنهــایی محض

   هرکجا لرزیدی از سـفر ترسیدی

 

 

   فقـــــــــــط آهســــــــــته بگــــــــــــــو :

 

  مـــــــــن خــــــــــــــــــــــدا

 

را دارم


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:19 | نویسنده : mohammad |

زیر ِ بـــــاران می ایستَم

میگویَند مد است ایـن روزهـــا


عشـــــق بازی زیر ِ باران با اشڪ های ابـــــر ....


دلم می سوزد


بَرای ابری ڪه اَز شِدت گریه بـه هق هق افتاده است


و دلم برای خودم میسوزد


كه از فِشار دلتنگی


خیلی وَقت است نَفَسَـــــم بُریده بُریده و بَند است



موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:13 | نویسنده : mohammad |

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

عکس های عاشقانه   احساسی



موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:11 | نویسنده : mohammad |

تصاویر زیبای و رومانتیکی عاشقانه جدید

 

 

در شیارهای قلبم به دنبال کدامین عشق میگردی؟!عشق من درآینه ایست که هرروز به آن 

مینگری......


موضوعات مرتبط: اس ام اس عاشقانه

تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392 | 21:56 | نویسنده : mohammad |

http://dl.pishvaz.ir/pishvaz/Mohsen-Chavoshi/Mohsen-Chavoshi-1.jpg

 

برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

(محسن چاوشی)

 


موضوعات مرتبط: شعر

تاريخ : جمعه 2 فروردين 1392 | 13:19 | نویسنده : mohammad |

 حتے از هَمین راه دور...


شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...

دیـده نمی شوی!

امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے کنمـ ...


شایــد تــو...

هَیاهـوی قلبـم بـاشـے ..

شنیـده نمـے شوی...

امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 1 فروردين 1392 | 16:52 | نویسنده : mohammad |

 

 

 


اي ستاره ها كه بر فراز آسمان

با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد

اي ستاره ها كه از وراي ابرها

بر جهان ما نظاره گر نشسته ايد

 

 آري اين منم كه در دل سكوت شب

نامه هاي عاشقانه پاره مي كنم

اي ستاره ها اگر بمن مدد كنيد

دامن از غمش پر از ستاره مي كنم

 

با دلي كه بوئي از وفا نبرده است

جور بي كرانه و بهانه خوشتر است

در كنار اين مصاحبان خودپسند

ناز و عشوه هاي زيركانه خوشتر است

 

 اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من

ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟

اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او

آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد؟

 

 جام باده سرنگون و بسترم تهي

سر نهاده ام بروي نامه هاي او

سر نهاده ام كه در ميان اين سطور

جستجو كنم نشاني از وفاي او

 

 اي ستاره ها مگر شما هم آگهيد

از دو روئي و جفاي ساكنان خاك

كاينچنين بقلب آسمان نهان شديد

اي ستاره ها، ستاره هاي خوب و پاك

 

من كه پشت پا زدم به هر چه هست و نيست

تا كه كام او ز عشق خود روا كنم

لعنت خدا به من اگر بجز جفا

زين سپس بعاشقان باوفا كنم

 

 اي ستاره ها كه همچو قطره هاي اشك

سر بدامن سياه شب نهاده ايد

اي ستاره ها كز آن جهان جاودان

روزني بسوي اين جهان گشاده ايد

 

 رفته است و مهرش از دلم نمي رود

اي ستاره ها، چه شد كه او مرا نخواست؟

اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟

(فروغ فراخزاد)

 


موضوعات مرتبط: شعر

تاريخ : پنج شنبه 1 فروردين 1392 | 16:32 | نویسنده : mohammad |

سال1392برتمام ایرانیان مبارک باد.......



تاريخ : چهار شنبه 30 اسفند 1391 | 15:33 | نویسنده : mohammad |

حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود. زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسيديد... به دليل محبت شما، من توانستم در آخرين لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از اين که چشم از اين جهان فرو بندد در کنارش باشم.. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به ديگران دعا می‌کنم.»

<خانم نات کينگ ‌کول>


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 28 اسفند 1391 | 19:25 | نویسنده : mohammad |

دوست دارم

 

 

بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت

 بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

 بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من

 لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

 آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم

 كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت !

 اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو

 آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

 در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود

 بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

 خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم

 زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

 پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود

 قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

 پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا

 در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

 شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود

 در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

 ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر

 صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

 حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود

 يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

 عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود

 در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

 بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت

 چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 28 اسفند 1391 | 11:34 | نویسنده : mohammad |

<0017& salar>



تاريخ : یک شنبه 27 اسفند 1391 | 15:12 | نویسنده : mohammad |

  با تمام دلم...
برای سلامتی مردم سرزمینم.
«
چهارشنبه ی آخر»
هلهله، ترقه و آتش
مردم کوچه ها همه خوشحال
نم نمک بوی عید می آمد
آخرین چهارشنبه ی سال
***
بچه ها گرم شیطنت با هم
دور آتش چه خوب رقصیدند
وحشت اما به جانشان افتاد
لحظه ی انفجار را دیدند
***
شعله های حریص و سوزنده
داده بود اختیار خود از دست.
صورت کوچکی پر از خون شد.
چشم معصوم کودکی را بست
***....
مادر از دردِ کودکش می سوخت
چهره اش داشت می فرسود..
از نگاهش ستاره می افتاد
آتش این بار توی قلبش بو د...



تاريخ : یک شنبه 27 اسفند 1391 | 15:7 | نویسنده : mohammad |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.