بخواب آروم عسل بانو که بی تو ساکته اینجا ولی راحت شدی انگار از این بی رحمی دنیا بخواب آروم و بی غصه کی این دردو یادش میره؟ سکانس آخرت این نیست کسی جاتو نمیگیره لالا لالا بخواب اما روزای بی عسل سخته با پرواز پر از دردت بهار از یادمون رفته تو با "پروانه ای در مه" تو با "دستای آلوده" عسل بودی،عسل موندی واسه رفتن ولی زوده


موضوعات مرتبط: شعر

تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1392 | 20:24 | نویسنده : mohammad |


 

 

یک مقدار تامل!....عقیده شما راجع به مفهوم این تصویر چیه؟


موضوعات مرتبط:

تاريخ : یک شنبه 25 فروردين 1392 | 12:0 | نویسنده : mohammad |

 باران که میبارد  ....

یادت می افتم و فقط به این فاصله ها فکر میکنم...

باران که میارد من با تو خیس میشوم ....

انگار قطره های باران با لغزش خود روی صورتت را بوسه باران میکنند ....

کاش 

من هم باران بودم 

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 25 فروردين 1392 | 11:54 | نویسنده : mohammad |

پله های کجا را آب بریزم؟

کدام شمعدانی را بر لبه ی کجا…!؟

چطور باید بفهمی چه قدر قدم هایت اتفاق ِ روشنی ست؟

چطور باید دوستت داشته باشم

 منی که مردان زیادی را دیده ام تویی را که زنان بسیاری را…!؟

 حرمتِ انتظار برای همیشه از دستِ عشق رفت

 

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : شنبه 24 فروردين 1392 | 15:27 | نویسنده : mohammad |

 نامه جالب عروس کم توقع ایرانی !!! (طنز)
 
 
همسر آینده ام :
 
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم !
 
اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی،
فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی ...!
 
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند”داماد سر است!” و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود !
 
اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم !
 
اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد !
 
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای !
 
اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید… جلوی چشم همه هم که نمی‌شود !
 
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی !
و بالاخره….
 
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری وعشقمان فارغ ازرنگ و ریای مادیات است !


موضوعات مرتبط:

تاريخ : جمعه 23 فروردين 1392 | 12:59 | نویسنده : mohammad |

دنیای پاک کودکی .
گریه نکن ... بیا ، اصلا همش مال تو .


موضوعات مرتبط:

تاريخ : چهار شنبه 21 فروردين 1392 | 15:57 | نویسنده : mohammad |

 

 

 

 

نیمه ات  را گم کرده ای

 

 

 

ماه تنگ دل؟

 

 

 

صبور باش !

 

 

 

نیمه ی ماه به سراغت می آید

 

 

 

و تو را کامل خواهد کرد،

 

 

 

نیمه ی من

 

 

 

برنخواهد گشت!

 

 

شاعر:شهاب مقربین

 


موضوعات مرتبط: شعر

تاريخ : سه شنبه 20 فروردين 1392 | 18:41 | نویسنده : mohammad |
تاريخ : دو شنبه 19 فروردين 1392 | 16:57 | نویسنده : mohammad |

عاشق بهترین ها نباش… 
بهترین باش…
 تا بهترین ها عاشق تو باشند...

 

میخواهم ساده اعتراف کنم…
میخواهم ساده فریاد بزنم…
دلم میخواهد ذره ذره ی وجود سرتا پا آرامشت را…
در بلندای لحظه های خسته از دلتنگی ام هجی کنم…
ساده میگویم…
گوش کن … !
ع … ا … ش … ق … م … !
نگاه کن … !
آنچه را که در سادگی نگاهم پیداست…
نیازی به انکار نیست …


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 19 فروردين 1392 | 16:11 | نویسنده : mohammad |

رَنجِشے نیست...(!)

آدَم هـا هَمیـטּ اَند...(!)

خوبَـنــد وَلے فَراموشکــــآر...،

مے آیَند...(!)

مےمـانَند..(!)

مےرَونـــــ ـ ـ ـــد...(!)

مِثل مُسافراטּ کـاروآטּ سَرآ...،

مِثل اِزدحـام ِ بے اِنتهـای ِ یکـ خیابـآטּ...(!)

کَسے بَرای ِ بودَבטּ یـامَده ، نمے آیَد...(!) 

گالری عکس غزل


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 19 فروردين 1392 | 16:2 | نویسنده : mohammad |

خودت نخواستي ونزار به پايه بخت و سرنوشت


دستايه بي رحم تو بود آخر قصه رو نوشت


حالا چيکار کنم بگو با اين همه دلبستگي


نه ديگه تو حرفي نزن چيزي نداري که بگي


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 18 فروردين 1392 | 16:25 | نویسنده : mohammad |


جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست.


موضوعات مرتبط:

تاريخ : شنبه 17 فروردين 1392 | 16:1 | نویسنده : mohammad |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.