یه وقتایی آخرش که از طرفتون خداحافظی میکنین
یهو اسمتونو صدا میزنه
وقتی میگین جــانم...
ناغافل جمله ی دوستت دارم رو که میشنوین
یهو دلتون هـــــری میریزه ...!
این ریختن چقد قشنگه...


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : جمعه 16 فروردين 1392 | 15:54 | نویسنده : mohammad |

 

دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: ….

راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : چهار شنبه 14 فروردين 1392 | 19:45 | نویسنده : mohammad |

ما را از کودکی به جدایی عادت دادند...

همان جایی که روی تخته های سیاهمان

نوشتند:

خوب ها  //  بد ها


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392 | 13:56 | نویسنده : mohammad |

از وقتی نیستی...
خدا میداند،چقدر به صورتم آب پاشیدم...
لعنتی...
این کابوس آنقدر واقعی است
که از
خواب بیدار نمیشوم


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : سه شنبه 13 فروردين 1392 | 13:40 | نویسنده : mohammad |

تنهای اول...

ساده لباس بپوش! ساده راه برو!

اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!

زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!!!

برای درهم شکستن غرورت!!!!

حسین پناهی

تنهای اول...


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392 | 16:48 | نویسنده : mohammad |

گفتی هرگز از دلت نخواهم رفت،

اما...

گله ای نیست;

میدانم،سرت شلوغ است و دلت گرم!

فقط سری به خاکم بزن;

دور نیست...

همین جاها

میان دلت...


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392 | 16:43 | نویسنده : mohammad |

من خــــدا را دارم

 کولـــه بـــــارم بر دوش

 سفـــــــری مــــی باید

   سفــری تا ته تنهــایی محض

   هرکجا لرزیدی از سـفر ترسیدی

 

 

   فقـــــــــــط آهســــــــــته بگــــــــــــــو :

 

  مـــــــــن خــــــــــــــــــــــدا

 

را دارم


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:19 | نویسنده : mohammad |

زیر ِ بـــــاران می ایستَم

میگویَند مد است ایـن روزهـــا


عشـــــق بازی زیر ِ باران با اشڪ های ابـــــر ....


دلم می سوزد


بَرای ابری ڪه اَز شِدت گریه بـه هق هق افتاده است


و دلم برای خودم میسوزد


كه از فِشار دلتنگی


خیلی وَقت است نَفَسَـــــم بُریده بُریده و بَند است



موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:13 | نویسنده : mohammad |

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

عکس های عاشقانه   احساسی



موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392 | 21:11 | نویسنده : mohammad |


lose you again in circle of love and take refuge from my God, the only I sentry to keep you in this circle. I'm sure I've taken a good sentry. Sometimes I feel pain in my eyes and can't beer any more tears. What should I do? If the challenging of love lasts years, if it has problems, if it needs power to encounter hardships, I've got to tolerate and stay. Should encounter and have patience and go on the challenge. I use power of love as the protector for my uncontrollable heart and also, I want him to protect you and increase your power for the hardships come to you. If you forget even to open the window of your black bricks room, go to that notes written last summer. Maybe a word of hope was written. I gave my heart's sigh to fall breeze. Each black bricks of your room are incarnation of that sigh, one by one.

دگرباره تو را در ساحت مقدس عشق از کف می دهم و به خدای خود که تنها نگهبان تو برای حضورت در این ساحت است، پناه می برم. اطمینان دارم نگهبان خوبی برگزیده ام. گهگداری چشمانم می سوزد و طاقت اشکهای بیشتر را ندارد. چه کنم. توانم بسیار کم است. مبارزه عشق اگر سالها به طول انجامد، اگر پیچ و خم فراوان دارد، اگر قدرت برابری با ناملایمات می خواهد، باید بود و تحمل کرد. باید کشید و صبور بود و مبارزه کرد. یاد خدا را نگهبان دل افسار گسیخته ام می کنم و هم، از او می خواهم تو را پاس بدارد و اگر ناملایمات دست آزار بر تو بلند کرد، توانایی ات را افزون کند. حتی اگر یادت رفت پنجره اتاق آجر مشکی ات را باز کنی، سری به جزوه های نوشته شده تابستانهای گذشته بزن. شاید واژه امیدی نگاشته شده باشد. من آه دلم را بدست نسیم پاییزی داده ام. دانه به دانه آجرهای مشکی اتاقت، تجسم آن آه اند


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : شنبه 3 فروردين 1392 | 14:38 | نویسنده : mohammad |

 حتے از هَمین راه دور...


شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...

دیـده نمی شوی!

امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے کنمـ ...


شایــد تــو...

هَیاهـوی قلبـم بـاشـے ..

شنیـده نمـے شوی...

امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 1 فروردين 1392 | 16:52 | نویسنده : mohammad |

حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود. زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسيديد... به دليل محبت شما، من توانستم در آخرين لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از اين که چشم از اين جهان فرو بندد در کنارش باشم.. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به ديگران دعا می‌کنم.»

<خانم نات کينگ ‌کول>


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 28 اسفند 1391 | 19:25 | نویسنده : mohammad |

دوست دارم

 

 

بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت

 بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

 بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من

 لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

 آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم

 كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت !

 اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو

 آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

 در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود

 بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

 خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم

 زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

 پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود

 قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

 پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا

 در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

 شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود

 در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

 ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر

 صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

 حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود

 يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

 عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود

 در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

 بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت

 چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : دو شنبه 28 اسفند 1391 | 11:34 | نویسنده : mohammad |

خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد!
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : شنبه 26 اسفند 1391 | 21:25 | نویسنده : mohammad |

روزی که به مردی برخوردی

که یاخته های تنت را به شعر بدل کند

و با پیچش موهایت شعر بسازد

روزی که به مردی برخوردی

که قادرت کند - مثل من -

...

با شعر حمام کنی

سرمه بکشی

و موهایت را شانه کنی

من که می گویم: تردید نکن

با او برو

مهم نیست مال من باشی یا او

مهم این است مال شعر باشی


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : شنبه 26 اسفند 1391 | 11:12 | نویسنده : mohammad |

 

حکایت ما آدم ها ..
حکایت کفشاییه که ..


اگه جفت نباشند ..
هر کدومشون ..
هر چقدر شیک باشند ..


هر چقدر هم نو باشند تا همیشه ..
لنگه به لنگه اند ..
کاش ...
خدا وقتی ادم ها رو می آفرید ..


جفت هر کـَس رو باهاش می افرید ..
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها ..
به اجبار خودشون رو جفت نشون نمی دادند ...

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391 | 16:53 | نویسنده : mohammad |

دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . !


یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان


یـــــکــــ بــــغـــض


و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده


 

بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی

 


موضوعات مرتبط: متن عاشقانه

تاريخ : پنج شنبه 24 اسفند 1391 | 15:5 | نویسنده : mohammad |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.